qسيرت شهيدان(خستگي بي خستگي)                          

پس از شهادت «مسعود» دوستان او مي گفتند: «وقتي در عمليات والفجر 8 خط را شكستيم ، ما را براي استراحت چند روزه به عقب منتقل كردند.» پس از چند روز ، دوباره به خط برگشتيم كه با پاتك سنگين دشمن بعثي كه قصد داشت مواضع از دست داده خود را تصرف كند، مواجه شديم.» مسعود كه سمت فرماندهي ما را بر عهده داشت ، در رفع اين پاتك آن قدر تلاش كرد كه از صبح كه پاتك شروع شده بود ، فقط براي اداي نماز ظهر و عصر موقتاً از روي تير بار غنيمتي ـ كه خود او آن را از عراقي ها به غنيمت گرفته بودـ پايين آمد و بعد از آن دوباره با تيربار مشغول تير اندازي شد. آن روز او حدود يازده هزار گلوله شليك كرد و در جواب بچه ها كه به او گفتند: «خسته شده اي ، قدري بيا استراحت كن» مي گفت: «نه، خسته نشده ام.»