qپدافند....

براي من فرا رسيدن هر باره فصل زمستان ، ميثاق با لحظاتي است كه ديگر هرگز تكرار شدني نيست؛ ثانيه هاي ايثار و مردانگي و دقايقي كه انديشيدن به آن مايه افتخار است.

در يكي از روزهاي سرد زمستان ، از گروه پدافند هوايي اصفهان مأموريت يافتم كه جهت پدافند از تأسيسات جنوب كشور ، به ان منطقه اعزام شوم. عشق به ميهن و انگيزه دفاع از خاك جمهوري اسلامي ، مرا بر آن داشت تا هر چه سريعتر خود را به گروه پدافند هوايي جنوب (اميديه) معرفي كنم.

ورود من به منطقه ، همزمان با نزول بارانهاي شديد و سيل آسا بود. با بارش باران در اين مناطق، ابتدا زمين منطقه از آب اشباع مي شد و سپس سطح آب بالا آمده، سر تا سر منطقه را فرا مي گرفت. و فقط تأسيسات و نقاط مرتفع زمين، همچون جزايري كوچك ، از آب بيرون مي ماند . در اين ميان، مسئوليت يكي از مواضع پدافندي منطقه بهره برداري نفتي «مارون2» را بر عهده من گذاشته بودند.

آب، همه چيز ، از جمله موضع پدافندي من را در ميان گرفته بود و جنگ افزارها نيز از موقعيت خوبي برخوردار نبودند. با سعي و تلاشي فراوان و در حد توانايي ، به سرو سامان دادن منطقه پرداختيم و در اين بين، از امكانات شركت نفت گروه پدافند هوايي در منطقه ـ يعني قرارگاه «رعد» ـ نيز برخوردار شديم. به اين ترتيب توانستيم جنگ افزارهاي ضد هوايي خود را به نحو مناسبي استقرار دهيم. نوبت رسيدگي به وضعيت رادار و جنگ افزارها بود كه پس از بررسي، به اين نتيجه رسيديم كه اشكالي جزئي در سيستم رادار وجود دارد؛ ولي آنچه مسلم بود ، ما مي توانستيم با توجيه پرسنل، بهره اي صد در صد عملياتي از آن ببريم. چنين كرديم و پيگيريهاي لازم براي رفع اين قضيه به عمل آمد. در ابتداي كار، هماهنگي لازم بين رادار هدفگيري و جنگ افزارهاي مربوطه برقرار نبود؛ لذا پس از بررسي امكانات موجود و بهره برداري از تجربيات ، توپهاي ضد هوايي را با رادار هماهنگ كرده ، توان درگيري با هواپيماي دشمن را به وجود آورديم و با آمادگي كامل در انتظار دشمن مانديم. تمامي پرسنل صادقانه تلاش مي كردند و به وظيفه خويش آشنا بودند . عده اي نيز تصور درستي از عملكرد ما نداشتند و اصرار داشتند كه با اين آرايش جنگي ، توانايي درگيري با دشمن را نخواهيم داشت و قادر نيستيم هواپيماهاي مهاجم را هدف قرار دهيم. ما در جواب آنها حرفي براي گفتن نداشتيم؛ جز اين كه اميدوار باشيم تنها ياورمان پروردگاري است كه ما را به تلاش دعوت مي كند و اينكه بايد از حداقل امكانات ، حداكثر بهره را برد. از طرفي مطمئن بوديم كه با گذشت زمان ، موضوع براي همه اثبات خواهد شد.

روزها همچنان از پي هم مي گذشتند، تا اينكه در بيست و دوم دي ماه سال شصت و پنج ، حدود ساعت سه بعد از ظهر ، منطقه از آرامشي نه چندان پايدار بيرون آمد و وضعيت قرمز اعلام شد. يكايك افراد در محلهاي خويش مستقر شدند و من نيز در اتاق رادار ، اوضاع را كنترل مي كردم كه ناگهان دو فروند از هواپيماهاي دشمن بر روي صفحه رادار نمايان شدند. لحظات حساسي بود و هواپيماها لحظه به لحظه نزديكتر مي شدند. زمان به كندي مي گذشت. همه هوش و هواسم به صفحه رادار و تلويزيون بود. آن قدر صبر كردم تا هواپيماها در تيررس جنگ افزارها قرار گرفتند. در فاصله هشت كيلومتري ، اولين هواپيما را نشانه گرفتم و رادار را بر روي آن قفل و آتش كردم. در اولين رگبار ، هواپيما آتش گرفت. سوختن آن را در تلويزيون به خوبي مي ديدم؛ اما براي اطمينان بيشتر، يك رگبار ديگر نثارش كردم. كار تمام بود و براي اين هواپيما نياز به رگبار بيشتري نبود. به سراغ هواپيماي دوم رفتم و رادار و تلويزيون را روي آن قفل كردم و آتش كوبنده توپها را بر روي آن گشودم. مراقب حركاتش بودم و رگبارها را پي در پي نثارش مي كردم. تلويزيون به خوبي حركات هواپيما را نشان مي داد. ناگاه اتفاق عجيبي افتاد؛ بخشهايي از سكان عمودي هواپيما ، بر اثر شليكهاي پي در پي ، از جا كنده شد. هواپيما ديگر قادر به كنترل خود نبود و به سختي به راه خود ادامه مي داد و تدريجاً نسبت به ما حالت دور شونده پيدا مي كرد. به اين ترتيب ، از ادامه اجراي آتش خودداري كرديم. هواپيما از موضع ما دور شد و پست فرماندهي خبر داد كه پس از طي مسافتي ، سقوط كرده است. هواپيماي اول نيز در فاصله چهار كيلو متري ما سقوط كرد و خلبان آن با استفاده از چتر ، خود را نجات داد و در كنار لاشه سوخته و مچاله شده هواپيمايش فرود آمد . خود را به او رسانديم. يكي از پاهايش صدمه ديده بود و وضعيت روحي و جسمي مناسبي نداشت. انبوهي از مردم به تماشا آمده بودند . نگاه مردمي كه در آن مكان گرد آمده بودند، نگاه لطف و مهرباني بود. و آن زمان كه ما را در آغوش مي فردند، به راستي گرما و شور زندگي را خالصانه و بي دريغ ، به ما هديه مي كردند.

عبور دادن خلبان عراقي از ميان انبوه جمعيت ، كار آساني نبود؛ اما به هر حال ، او را عبور داديم و پس از آن ، به پايگاه هوايي انتقال يافت.

دقايق جدال و اضطراب سپري شده بود و آرامشي دوباره بر منطقه مستولي مي گشت. وقتي به خود آمديم، ابتدا باورمان نمي شد؛ ولي حقيقت داشت . ما در سايه ايمان و توكل به قدرت لايزال الهي توانسته بوديم دو فروند هواپيماي دشمن را كه به قصد بمباران مركز بهره برداري نفت به پرواز در آمده بودند، ساقط كنيم و تلاش دشمن را به شكست كامل بكشانيم.