qمشدعلي...                     

مي گويند گروههايي از شهروندان تهراني جهت بازديد به جبهه ها آمده اند. و يك گروه امروز به اينجا خواهد آمد. مي گويند عده اي آشپز نيز آمده اند تا براي رزمندگان يك وعده غذاي نذري بپزند و بروند.

امروز كاميون حامل اجناس هم آمده بود. كاميون پر بود از كمكهاي نمازگزاران مسجد رحمتيه. موسي پور براي گردان آبليمو و شال مشكي آورده بود . محرم امسال درون دلهاي بچه ها برگزار مي شود چونكه اجتماع در پشت خط مقدم مسئله آفرين است.

آقا سيد و آقا مصطفي هنوز بدنبال رسيدگي به سر و وضع ماشينها و امكانات گردانند. آمبولانس محور هنوز مسئله دارد.

چند نفر مي آيند و مي گويند: «آمدند!»

بچه ها جهت استقبال ، از سوله بيرون مي ريزند. تداركاتي ها شربت درست كرده اند. سقف سفيد اتوبوس از بالاي خاكريز مقر نمايان مي شود. اتوبوس آرام آرام مي خزد. از حد فاصل ميان دو خاكريز كه در ورودي نام دارد مي گذرد و وارد مقر مي شود. چهره غبار آلود اتوبوس، پارچه نوشته اي را به همه نشان مي دهد: كاروان زيارتي جبهه هاي نور عليه ظلمت ـ كارگران كارخانجات چيت ري.

برق شادي در چشمان همه جوانه مي زند. چرا كه پابرهنه ها دارند مي آيند. و در ميان اين پابرهنه ها هر كس آشنايي دارد. و آشناي من در كارخانه چيت ري ، «مشد علي» است، پدر مرتضي. يعني نزديكترين دوست من. مرتضي مرد جبهه است. بدني زخم و زار دارد و يك انگشتش را هم تركش برده. آخرين باري كه مي خواستم بيايم، مشد علي مي گفت: «پسر كوچكم نيز مجروح شده و اعصاب دستش قطع شده.» مشد علي همسرش را در سال گذشته بر اثر زخم معده و بيماري قلبي از دست داد.

پيرمردهاي چهره سوخته و پيشاني چين خورده از اتوبوس پياده مي شوند، با رزمندگان ديده بوسي مي نمايند. و به آنها هديه اي مي دهند. هديه هايشان بسته هايي است حاوي زير پيراهن ، عطر و جانماز ، همه به هم عطر مي زنند، همه معطر مي شوند و همه جا بوي عطر مي گيرد.

برو بچه ها به پيرمردها شربت مي دهند. پيرمردها خاك جبهه را مي بوسند و در دستمالهاشان به تبرك مي برند. جلو مي روم. دستهاي پينه بسته پيرمردي را مي فشارم و گونه هاي خيس اش را مي بوسم. دستهاي سفت و مردانه اش دستانم را گرم مي كند و محبت عميق و پدرانه اش را بر قلبم گره مي زند.

ـ پدر خوش آمدين. مشد علي وراميني با شما نيامد؟

ـ مشد علي؟! نسبتي با هم دارين؟

ـ از دوستاش هستم.

ـ نه، نيومد، داشت ساختمون مي ساخت.

ـ ان شاء الله به مباركي.

مشد علي خانه اي چهل متري دارد كه داراي سي متر زير بناست. تازگي ها تكه زميني بدون جواز خريده بود تا خانه اش را دو اتاقه نميد و مرتضايش را سرو ساماني دهد.