qنفوذ به قلب دشمن....

لحظاتي پس از اتمام مخازن سوخت خارجي ، بر روي نيروهاي خودي قرار داشتيم و منطقه ـ به نظر من ـ از آرايش نظامي مطلوبي برخوردار بود. در اينجا باز هم ارتفاع را تقليل داديم و اندكي بعد بايد مرز را پشت سر مي گذاشتيم و همچون تيري در قلب دشمن نفوذ مي كرديم.

 ناگهان تجمع وسيعي از تجهيزات و ادوات جنگي دشمن شامل تانكها و نفربر ها و خودروهاي زرهي را مشاهده كرديم. براي لحظاتي ، حواس و توجهم به آنها بود كه با صداي خلبان كابين جلو به خود آمدم . پرسيدم: «اين همه تجهيزات در اين مكان ، چه نقشه شومي عليه ما دارند؟»

او با لحن مطمئني گفت: «نگران نباش ! حساب همه اينها را خواهيم رسيد.»

سريعاً به محاسبات قبلي رجوع كردم. دستگاه ناوبري ما، هدف را چند مايل جلوتر و اندكي به چپ نشان مي داد. لحظاتي بعد، جاده اي كه نقطه تقاطع آن با مسير هواپيما، آخرين نقطه نشانه زميني ما بود مشاهده شد. مانورهاي آمادگي براي رها كردن بمبها را شروع كرده و يك لحظه ، موتورها در حالت «پس سوز » و حداكثر قدرت قرار داده شد و با فشار اندكي ، هواپيما به سرعت اوجگيري كرده و تلاش كرديم تا آن را در موقعيت مناسب براي شيرجه به سوي هدف قرار دهيم. دستگاه ضد امواج الكترو مغناطيسي هواپيما به خوبي كار مي كرد و تنها نگراني، توپهاي ضد هوايي بود كه گلوله هايشان در زير هواپيما و اطراف آن منفجر مي شد.  حتي آتشي كه از دهانه لوله توپهاي مستقر بر روي زمين زبانه مي كشيد، كاملاً ديده مي شد.

هواپيما را با مانور يكصد و هشتاد درجه به سمت هدف هدايت كرديم و در اين لحظه ، از خلبان كابين جلو سؤال كردم كه آيا هدف را در دستگاه نشانه روي خود دارد؟ او هواپيما را به چپ و راست مانور داد و همزمان گفت: «آنتن هاي تلويزيون و منبع آب را مي بينم.» و به يكباره فرياد زدم: «بله ديدم؛ آنها زير درختان انبوه استتار شده اند.»

تمام اين كارها و صحبتها شايد كمتر از ده ثانيه طول كشيد. بخشي از اين ادوات و تجهيزات ، خارج از استتار درختان قرار داشت. با فشار دكمه، بمبها بروي تجهيزات و خودروهاي زرهي رها شدند و همزمان ، دوربين عكاسي مستقر در انتهاي هواپيما شروع به كار كرد. عوامل دشمن را به وضوح مي ديدم كه با عجله قصد داشتند جان خود را نجات دهند. ارتفاع آن قدر پايين بود كه من به وضوح ، خودروهاي در حال شعله ور شدن را از درون آينه هاي اطراف كابين مشاهده مي كردم.

به نظر مي رسيد آنها كاملاً غافلگير شده اند. رگبار مسلسل هواپيما نيز بي وقفه بر سر آنان باريدن گرفت. با انجام چند مانور حساب شده، خود را از منطقه هدف كه آسيب فراوان ديده بود، دور كرديم و سپس با يك نگاه به اطراف و پشت سر، فهميدم كه از هواپيماي رهگير دشمن نيز خبري نيست. اعتقادم به غافلگير شدن آنها صد در صد شد. هنوز از بازديد سيستم هاي هواپيما و نشان دهنده هاي موتور و بازرسي ميزان سوخت فارق نشده بوديم كه مجدداً بر فراز نيروهايي كه در ابتداي ورود به مرز ، از كنار آنها عبور كرده بوديم، قرار گرفتيم. در همين لحظه ، خلبان كابين جلو، آتش مسلسلها را متوجه تانكر سوختي كرد كه همراه اين كاروان بود و لحظاتي بعد، اين تانكر ، غرق در آتش شد.

تدريجاً به مرز نزديك مي شديم و ارتفاع مي گرفتيم، تا اين كه داخل فضاي كشور خود ، ارتفاع را به 25000 پا رسانيده، پس از تماس با رادار ، خبر موفقيت آميز اين عمليات را با رمز مربوطه اعلام كرديم . آنها نيز هواپيماي گشت و مراقبت هوايي را ـ برابر روش ـ به سوي ما هدايت كردند. هواپيماهاي گشت هوايي با عبور از منطقه پرواز ما و حركت به سمت مرز ، كوشش لازم را براي مقابله و جلوگيري از حمله احتمالي شكاري هاي دشمن فراهم كردند و ما با خيالي آسوده، به سمت پايگاه خود ادامه مسيد داديم و دقايقي بعد، در پايگاه فرود آمديم. سپس خوشحال از انجام موفقيت آميز مأموريت باند پايگاه را ترك كرديم و راهي آشيانه ي هواپيما شديم. مطابق معمول، فرماندهان و پرسنل پايگاه در انتظار ما بودند. پس از پياده شدن از هواپيما، آنها ما را مورد استقبال قرار داده، با قرباني كردن گوسفند ، موفقيت به دست آمده را تبريك گفتند.

بلافاصله فيلم دوربين هاي هواپيما پياده شد و ساعتي بعد با ظهور و چاپ فيلم ها و عكس ها به بررسي نتايج مأموريت پرداختيم. عكس ها ، به خوبي گوياي موفقيت در مأموريت بود و ادوات نظامي دشمن را در حال شعله ور شدن نشان مي دادند و در واقع، توفيق در اجراي مأموريت را به صورت مستند تأييد مي كردند.