q نور باطن

آوازه نماز شبش در ميان بچه هاي پادگان پيچيده بود و با هر كس كه در مورد او صحبت مي كردي، از نماز شب و سجده هاي طولاني اش سخن مي گفت. بچه ها شأن و حرمتي برايش قائل بودند و با چشمي ديگر به او نگاه مي كردند. من هم به احوالش غبطه مي خوردم: نمازهاي واجب را اول وقت به جا مي آورد.

 با همه ، با ادب و احترام سخن مي گفت، تا پاسي از شب قرآن كريم را قرائت مي كرد و نماز شبش ترك نمي شد. نه تنها من بلكه ، اغلب بچه هاي آموزشي و مربي ها به حالش غبطه مي خوردند. يكي از بچه ها مي گفت: اگر اينچنين پيش برود ، مطمئنم كه آينده روشني خواهد داشت و جزو مقامات بهشت خواهد بود!

ديگري مي گفت : خوشا به حالش كه از دنيا و دار غرور اعراض كرده و طريق سعادت در پيش گرفته است. خوشا به حالش

اما شهيد علي تجلايي ، در مورد او فكري متفاوت و متضاد با همه داشت و اعمال و رفتار او را تأييد نمي كرد. يك روز كه باز صحبت «عظيم» و نماز شب و سجده هاي طولاني اش در ميان بود . علي گفت: «به نظر من ، عظيم فرد مرموزي است، توصيه مي كنم به دقت مواظب او باشيد!» يكي از بچه ها گفت: « او هميشه يا در حال آموزش و تعليم است و يا به عبادت مشغول است، براي چه مراقب او باشيم؟»

علي جواب داد: «به نظرم مي آيد كه نماز شب ها و سجده هاي طولاني و قرآن خواندن و همه اعمالش ، تاكتيكي است.»

همه تعجب كرديم، اما چيزي نگفتيم و شايد نمي توانستيم حرفهاي علي را باور كنيم ، تا آنكه

مدتها بعد شنيديم كه آن عابد زاهد ، يعني ، «عظيم» نفوذي يكي از حزبهاي منحرف بوده و به جرم فعاليت هاي ضد انقلابي و جاسوسي ، دستگير شده است و علي به مدد نور باطني و نيروي فرقان ، بي آنكه از حزبي بودن عظيم، خبري داشته باشد، باطن او را كشف كرده بود. حال آنكه همه فريب ظاهرش را خورده بوديم. اما علي مي گفت: « همه اعمال او تاكتيكي است!»